ذره بین
برای اجرای ذره بین ویندوز magnify را در Run تایپ کنید. حالا قسمت بالای Desktop شما به ذره بین تبدیل می شود. با استفاده از پنجره Magnifier Setting که هم زمان باز می شود می توانید تنظیمات دلخواه خود را انجام دهید.
کیبورد مجازی
برای استفاده از کیبورد مجازی ویندوز کلمه osk را در Run وارد کنید. با کیبورد مجازی به راحتی می توانید با ماوس تایپ کنید.
یکی از مشکلات ویندوز xp راه نفوذ به آن در صورت فراموش کردن پسورد می باشد.
همانطور که همه شما می دانید xp امکان جالب switch user را دارد که می توان محیط را برای کار user های مختلف فراهم آورد.
در این حالت چند راه نفوز هست و آن این است که در هنگام ظاهر شدن منوی کاربران در ابتدا ، دو بار کلید های Alt+Ctrl+Shift را فشار دهید. سپس در قسمت نام کلمهadministrator را تایپ کرده و قسمت password را خالی بگذارید و OK را بزنید. در این حال وارد ویندوز می شوید.
دانلود والپیپر اپل در ۹ اندازه ، برای دانلود روی لینک های زیر کلیک کنید:
600*800 - 768*1024 - 864*1152 - 720*1280 - 768*1280 - 800*1280 - 960*1280 - 1024*1280 - 1200*1920
۱- چطوری میشه یه فیل رو با سه حرکت داخل یخچال گذاشت؟
۲-یه پدر و پسر با یک پدر و یک پسر میرن قهوه خونه. قهوه چی براشون سه فنجون چای میاره. ولی هر کدوم از اونا یه لیوان کامل چای میخورن ! چطور ممکنه؟
۳-چطور میشه یه زرافه رو با چهار حرکت داخل یخچال گذاشت؟
۴-یه مرد شصت کیلویی سوار بر خر هفتاد کیلویی از روی یه پل که برای تحمل صد کیلو ساخته شده بود عبور می کنه.چطوری پل خراب نمی شه؟
۵-توی یه مهمونی کنار یه رودخانه پر آب و وحشتناک ، همه حیوون ها هستن به جز یکی . اون کیه؟
6-به نظر شما در تداول آمیانه به چهارمین روز هفته چارشنبه میگن یا چهارشنبه؟
7-یه فیله با یه مورچه سوار موتور بودند که تصادف می کنن. فیله میمره ولی مورچه نه !
چرااااااااااااااااااااااااااا؟
جواب ها : ...
1-میخوای بدونی بچه گی هات چه شکلی بودی ؟ از 1 تا 10 یکی رو انتخاب کن و بهم بگو.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
1-قشنگ
2-شکمو
3-سوسول
4-ترسو
5-همیشه دست تو بینی
6-افاده ای
7-بازی گوش
8-تمیز
9-شیطون
10-خل !!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2-هر وقت تو زندگیت به در بزرگ که یه قفل روش بود رسیدی ، نترس و ناامید نشو چون اگه قرار بود در باز نشه به جاش یه دیوار می گذاشتن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
3-یه بنده خدایی پاش درد می کرده ، استامینوفن میذاره تو جورابش !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4-سنگ قبرم را نمی سازد کسی ، مانده ام در کوچه های بی کسی ، سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4-دویدم و دویدم به قلکم رسیدم ، زدم اونو شکستم تا پول بیاد به دستم ، هیچی نبود تو قلک بجز یه سوسکه کوچک ، سوسکه بگم چی کار کرد ؟ ترسید و زود فرار کرد ، خونه ی اون خراب شد دلم واسش کباب شد ، دویدم و دویدم رفتم برای سوسکه قلک نو خریدم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
5-الهی میدون بشی وانت بشم دورت بگردم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
6-نرو پایین
نرو
نرو
میگم نرو
ســـــــــلام آفرین که به حرف شیطون گوش نکردی ، من ای پایین منتظرت بودم. می خواستم بگم مســــواک بزن همیشه ، تا دندونات تمیز شه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
7-قصری ساخته بودم از شاخه های گل سرخ اما تو به لطافت تراکتور از روی آن گذشتی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
8-به غضنفر میگن با جام جم جمله بساز ، میگه من صبح ها از خواب بیدار می شم جامُ جَم میکنم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
9-معلمی در کلاس علوم از دانش آموزی پرسید : با دیدن پای این حیوان ، نام حیوان را بگو. دلنش آموز هرچه به پایی که در دست معلم بود نگاه کرد ، نتوانست پاسخ دهد. معلم پس از مدتی گفت : بگو اســـــــــــمت چیه تا برایت یک صفر بگذارم. دانش آموز پایش را از کفش بیرون آور و گفت : خب ، شما هم از روی پای من بگویید اســــمـــم چیه.؟!؟!؟!؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
10-غضنفر سوار مترو میشه تفنگ در میاره به راننده میگه برو دبی !!!
جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت
جانی وحشت زده شد
لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو دیده ... ولی حرفی نزد.
مادربزرگ به سالی گفت "توی شستن ظرفها کمکم کن" ولی سالی گفت: " مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟" ..