پدر
وقتی 4 ساله بودم : بابا هر کاری میتونه انجام بده.
وقتی 5 ساله بودم : بابا خیلی چیزا میدونه.
وقتی 6 ساله بودم : بابام از بابای تو باهوش تره.
وقتی 8 ساله بودم : بابام هر چیز رو دقیق نمیدونه.
وقتی 10 ساله بودم : ...
شدر گذشته زمانی که بابام بزرگ می شد همه چیز متفاوت بود.
وقتی 12 ساله بودم : خوب طبیعیه پدر در آن مورد چیزی نمیدونه ، اون برای به خاطر آوردن کودکیش خیلی پیر است.
وقتی 25 ساله بودم : پدر کمی درباره آن اطلاع دارد. باید اینطور باشد ، چون او تجربه زیادی دارد.
وقتی 35 ساله بودم : بدون مشورت پدر کوچک ترین کاری نمیکنم.
وقتی 40 ساله بودم : متعجبم که پدر چگونه این جریان را حل کرد. او خیلی عاقل و دانا بود و دنیایی تجربه داشت.
وقتی 50 ساله بودم : اگر پدر اینجا بود همه چیز را در اختیار او قرار میدادم و در این باره با او مشورت میکردم. خیلی بد شد که نفهمیدم او چقدر فهمیده بود. میتوانستم خیلی چیزها از او یاد بگیرم.
سلام مجدد !!!!
راستی علیرضا ما رو فراموش کردی؟؟؟؟؟؟؟
چرا دیگه نمیای پیشمون؟؟؟؟
خب اشکالی نداره! به هر حال امیدوارم هر کجا هستی موفق باشی!
سلام
من هر وقت وبمو به روز میکنم بهتون سرمیزنم
سلام
علیرضا خیلی بدی!!!
خب اگه اپ جدید می کنی بعد بهم سر میزنی خب چرا نظر نمیزاری؟؟؟
شوخی کردم
موفق باشی
سلام
من هر وقت میام تو وبلاگتون ، وقتی رو نظرات کلیک میکنم باز نمیشه
مرسی که به وبلاگم سر میزنید
ولی من همیشه سر میزنم