سهراب سپهری

خواب تلخ 

 

مرغ مهتاب 

 می خواند. 

ابری در اتاقم می گرید. 

گل های چشم پشیمانی می شکفند. 

در تابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد. 

مغرب جان می کند ، 

می میرد. 

گیاه نارنجی خورشید 

در مرداب اتاقم می روید کم کم 

بیدارم 

نپنداریدم در خواب 

سایه ی شاخه ای بشکسته 

آهسته خوابم کرد. 

اکنون دارم می شنوم 

آهنگ مرغ مهتاب 

و گل های چشم پشیمانی را پرپر می کنم.